باباطاهر عریان لک زبان

  • ۱۹۸۶

نمی دانم اولین نفری که باباطاهر را لک ندانست که بود؟

 این گناه در نوع خود جالب است زیرا باعث شد تا کسی دیگر هرگز در فکر تحقیق و شرح و بیان این به اصطلاح فهلویات نباشد و هماره در هاله‌ای از ابهام بمانند.

بر این انتساب زبانی افراد، لازمه‌اش آن است که به یقین بدانی که مباحث و قوانین آن گویش و زبان بر چه منوالی است، آنگاه قضاوت کنیم.

سال‌هاست که ادبای ما شعر شاعرانی را که در گستره زبانی فارسی قابل فهم نیست، فهلویات می‌نامند ولی هنوز کسی برنیامده و بگوید ای بابا! دیگر ذکر تنهای کلمه فهلویات دردی را دوا نمی‌کند بلکه باید دنبال آن بود که معانی این اشعار استخراج شود و ریشه زبانی و گویشی آنها مشخص شود.

یکی از این قربانیان همیشه تاریخ ادب فارسی، باباطاهر عریان همدانی‌نشین است. و او نیز مانند بسیاری از شاعران ما که زادگاهشان شهری و زیست‌گاهشان شهر دیگر بوده است، به همدانی شهرت یافته است و اساساً زادگاهش یکی است و شهرهای لک‌زبان الشتر، کوهدشت یا نورآباد بوده است. ولی در طول تاریخ ادب فارسی چه دخل و تصرفاتی که در دیوانش نشده است.

در دیوان‌هایی که از باباطاهر به جا مانده است، ابیاتی به چشم می‌خورد که هیچ سنخیتی با دیگر ادبیات ندارد و این بدان معنا است که ابیات الحاقی در میان دیگر ابیات باباطاهر بسیار است و مگر اهل ذوقی این بیگانگی را حس کند و تشخیص دهد و نگاهی به ابیاتی که مرحوم مینوی در یکی از کتابخانه‌های ترکیه یادداشت کرده است فخامت و نژاده بودن ابیات بابا را مشخص می‌کند.

ممکن است اهل ذوقی بپرسد که برهان اینکه بابا لک‌زبان بوده است چیست؟

بله! بسیار درست! اصولاً در جواب این سوال، یا باید به تعلیقات گذشته در کتب یا دواوین تکیه کرد یا بر اساس محتویات زبانی و ادبی موجود در اثر شاعر حکم کرد. و حال، ما که از قسم اول بی‌نصیب و مقصر واقعی این ابهام، ادبای ما بوده‌اند که در این مورد تحقیقی به عمل نیاورده‌اند ولی دیوان موجود یا اشهار موجود خود بهترین میزان برای قضاوت است.

هنوز هیچ شاعر و نویسنده‌ای از لکی بودن زبان باباطاهر ذکری به میان نیاورده است و حتی شاید این کلام دور از مخیره ای این عزیزان بر آسمان برآرد و بگویند به‌به! هر دم از این باغ بری می‌رسد...! اما نگارنده بر آن است که این کار را انجام دهد و اینکه دیگران چه گفته‌اند و نظرشان چیست، نه تنها برایم سد راهی نیست بلکه باعثی بر ادامه این کار خواهد بود و ضمناً حرمتشان را بر اساس تقدم فضل و فضل تقدم پاس می‌دارم و به نیکی از آنان یاد خواهم کرد.

و اما اهل فن می‌دانند که در دیوان باباطاهر واژه‌هایی وجود دارد که منحصراند و حتی بزرگان در قرائتشان اشکال دارند البته نه به دلیل محقق نبودن این عزیزان بلکه به دلیل تک واژه بودن و قاموسی نبودن این واژگان و هر واژه‌ای که در اشعار بابا به آن اشاره می‌کنم، خاص زبان لکی است و در هیچ زبانی دیده نمی‌شود و اگر کشف غطا شود، اهل ذوق تحصین خواهند فرمود که احسنت و آفرین!

ولی واژه‌هایی که باید به آنها اشاره شود عبارتند از:

«از ته ایمان»-«اژ توئیمان»-: این عبارت امروزه به صورت «اژ توئیم»و-«از توئیم»، متعلق و وابسته توئیم به کار می‌رود و در شکل بصری موجود، هیچ ربطی به ادیان و دین و... ندارد.

اگر مستان مستیم از (اژ) توئیمان

وگر بی پا و دستیم از توئیمان

اگر گبریم و ترسا و مسلمان

به هر ملت که هستیم از توئیمان

«آمیته»: یکی از ویژگی‌های سبکی زبان لکی، کاهش واجی در وسط کلمات خاصه حرف «خا» می‌باشد؛ به‌عنوان مثال در این کهن زبان فخیم، واژه‌های سوخت و فروخت و آمیخت را به ترتیب:

«ست» یا «سوت» با ضمه «سین» و کسره «واو»؛ فروت؛ آمیت و در نهیات با حذف «آ» به «میت» با یای مجهول بدل می‌شود و قص علی هذا...

«بِلبِل»: هنوز در این زبان و در این مرز و بوم نام این پرنده را با کسر هر دو با بر زبان می‌رانند و گاه صحت این تلفظ یکی از یادداشت‌های مرحوم مینوی از روی اشعار باباطاهر است که در نسخه‌ای خطی در ترکیه یافته است.

نشانم توله و مویم به زاری

بی که بِلبِل هنی وا وُل نشانم

«بنامی-بَنومی»: یکی دیگر از واژه‌های به کار رفته در اشعار باباطاهر عریان بنا بر یادداشت مرحوم مینوی، بَنامی است که امروزه در زبان لکی به صورت «بَنومی» به کار می‌رود و دگر کلمه «بدنامی» است. باباطاهر می‌گوید:

بنامِی نشه أینی که من کرد

به من هر آن کرند هَروَد که من کرد

که ترجمه‌اش این است:

«نکند این آئینی که من آورده‌ام باعث بدنامی شود زیرا هرآنچه از من برود، همان را در حقم انجام خواهند داد.»

«بنوشه-بنفشه»: باز از واژه‌های زنده ادب نوشتاری و گفتاری زبان لکی همین واژه بنوشه است. گرچه در گستره دگرونی واجی جای دارد ولی همین کافی است که بگوییم چون این واژه در زبان فلانی به کار رفته است، می‌تواند دلیلی بر همزبانی‌اش با لک‌ها باشد.

آلاله کوهسارانم توئی یار

بنوشه جو کنارانم توئی یار

آلاله کوهساران هفته‌ای بی

 امید روزگارانم توئی یار

 جالون-جار+ان جمع : یکی دیگر از واژه‌های کاربردی زبان باباطاهر، جالون است. هر چند بنا بر نوشته مرحوم مینوی، جالوندَ یادداشت شده است ولی از اشتباه کاتبان پیشین است زیرا این کلمه نه تنها همان جاران-جار یعنی صحرا+ان جمع- است بلکه باید گفت طبق قوانین ابدال حاکم بر زبان لکی را به لام بدل شده است و اگر چه متن یادداشت شده توسط مرحوم مینوی به این صورت است:

دال جالوندَ کوهان کرد پرواز...

ولی باید گفت که درست آن به این گونه است:

دال جالون دَ کوهان کرد پرواز

یعنی عقاب قدرتمند صحاری از کوهستان به پرواز درآمد، نه آنکه بگوییم در کوهستان به پرواز درآمد.

بوره-بیا : از واژه‌های پر بسامد در اشعار باباطاهر همدانی لک‌زبان، همین واژه است که خاص زبان لکی است و های آخر این واژه، یای مجهول یا های بیان حرکت است و به معنی بیا می‌باشد.

بوره ای روی تو باغ و بهاران

خیالت مونس شب‌های تارم

خدا دونه که در دنیای فانی

بغیر از عشق تو کاری ندارم

بوره کز دیده جیحونی بسازیم

بوره لیلی و مچنونی بسازیم

فریدون عزیم رفته از دست

بوره از نو فریدونی بسازیم

و...

تولی-توله-: واژه‌ای که خود باباطاهر به گیاه بودن و نشاندن-کشت کردن- آن اشاره کرده، همین توله یا تولی با یای مجهول است که امروزه هنوز کاربردی زنده دارد و مضافاً عبارت نشاندن به معنی درختکاری هنوز در این زمان به کار می‌رود. بنگرید به یادداشت مرحوم مینوی:

نشانم توله و مویم به زاری

بی که بِلبِل هنی وا ول نشانم

یعنی: گیاه توله را کشت خواهم کرد و به زاری خواهم گریست شاید دوباره گل را با بلبل آشتی دهم.

تَه کِت-کنار و پیشت: هنوز لک‌زبانان این واژه-ته ک-را با قدرت و کاربرد معنایی در زبان خود دارند و به معنای نزد و پیش و عقیده از آن افاده معنا می‌کنند.

ته کت نازنده چشمان سرمه سایی

ته کت زیبنده بالا دلربایی

ته کت مشکین دو گیسو در قفایی

به مو واجی که سرگردان چرایی

: چشمان سرما ساییده و قد و بالای دلربا و گیسوان مشکین داری یا پیش توست-اسباب جنون عاشق-آنگاه می‌پرسی چرا آشفته‌ای؟

 

دِرِک: باز از واژگانی که جای هیچ بحث و شبهه‌ای ندارد و لکی خاص و خالص است همین واژه دِرِک-خار به معنای عام-است که باز راهگشای فهم زبان باباطاهر است:

 

 شب تار و بیابان پر درک بی

 در این ره روشنایی کمتِرِک بی

 گر از دستت برآید پوست از تن

بیفکن تا که بارت کمتِرِک بی

دیرم-دارم: این واژه به کسر دال و راء از امروزی‌ترین واژه‌های زبان لکی است. ندانستن تلفظ این لفظ باعث شده است که به صورت‌های دور از واقع خوانده و تلفظ شود و عجیب آن است که صورت‌های صرفی این لفظ در زمان و اشخاص مختلف یکی از بسامدهای فراوان را در اشعار باباطاهر به خود اختصاص داده است.

دلی نازک به سان شیشه دیرم

اگر آهی کشم اندیشه دیرم

سرشکم گر بود خونی عجب نیست

مو آن نخلم که در خون ریشه دیرم

یا

مو از قالوا بلی تشویش دیرم

 گنه از برگ (برف و) بارون (دارون درخت‌ها) بیش دیرم

 اگر لاتقنتوا دستم نگیره

 مو از یا ویلنا دل ریش دیرم

 دیری بر وزن پیری با یای مجهول: داری – این واژه نیز از بسامد بسیار بالایی برخوردار است و جای شک و تردید ندارد زیرا این واژه هنوز در زبان لکی استعمال تام و تمام دارد.

 

رو همه رو: این گروه کلمه دربردارنده دو ویژگی مختص به زبان لکی است. نخست آنکه لک زبان‌ها هنوز روز را رو و روژ تلفظ می‌کنند و دیگر آنکه عبارت امروزی «امرو هما رو» به معنی امروز همه روز؛ به معنی تمامی روز و از اول تا آخر روز هنوز کاربرد تام دارد و لذا قیاس با این عبارت باباطاهر است که می‌فرماید:

 رو همه رو ورایم گرد گیتی

 شو درایه و او سنگی نهم سر

 

 سوته-سوخته: در شرح کلمات گذشته که بعضی از «ه» های آخر کلمات بیانگر یای مجهول است و اینجا نیز یکی از آن موارد است و به معنای سوخته آمده است و نکته‌ای که قابل شرح است اینکه نگارنده ترجیح می‌دهد نسخ تصحیح شده بازاری باباطاهر را بر نسخ تصحیح شده به دست ادبا را ارج بنهد زیرا بازاریان فقط کار بازاری ارائه می‌دهند و صورت کار را خراب نمی‌کنند ولی ادبا معمولاً بر اساس ذوق یا قراین یا... اصل موضوع را تحرف می کنند پس اگر باباطاهر می‌گوید:

نوای ناله غم اندوته ذونه

عیار قلب خالص بوته ذونه

بیا سوته دلان با هم بنالیم

که قدر سوته دل دل سوته ذونه

درست و به اصالت نزدیکتر است


باباطاهر لکستانی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی