-
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۰۰ ب.ظ
-
۳۱۶۹
![](http://bayanbox.ir/view/3598004353741922685/Lech-Czech-Rus.jpg)
افسانهای لهستانی، چنین روایت میکند که یافث، پسرِ نوح، پسری داشت به نامِ یاوان، و یاوان سه پسر داشت: فرزند ارشدش لِک، وسطی روس، و کوچکترینشان چِک.
این سه برادر بر مردمی حکومت میکردند که بعد از طوفان نوح، از آنها پیروی کرده بودند، و همه با هم، زندگی خوشی داشتند. اما سرانجام روزی کمبود خوراک مردم را نگران کرد.
پس به رهبرانشان شکایت کردند و سه برادر تصمیم گرفتند تا جایی تازه برای زندگیِ قومِ خود پیدا کنند. به راه افتادند، از رودخانههای سخت، جنگلهای ناآشنا و زمینهای مسطح گذشتند، تا بالأخره روس، که برادر وسطی بود، خسته شد، و تصمیم گرفت همانجا بماند. سه برادر یکدیگر را در آغوش گرفتند، سوگند خوردند که دوباره یکدیگر را ببینند، و از یکدیگر جدا شدند.
پس به رهبرانشان شکایت کردند و سه برادر تصمیم گرفتند تا جایی تازه برای زندگیِ قومِ خود پیدا کنند. به راه افتادند، از رودخانههای سخت، جنگلهای ناآشنا و زمینهای مسطح گذشتند، تا بالأخره روس، که برادر وسطی بود، خسته شد، و تصمیم گرفت همانجا بماند. سه برادر یکدیگر را در آغوش گرفتند، سوگند خوردند که دوباره یکدیگر را ببینند، و از یکدیگر جدا شدند.
روس، به نمادِ اقوامِ روسانی (مردمِ اوکراین و بلاروس) تبدیل شد.
لک و چک، در کنار هم، چند ماه دیگر رفتند تا سرانجام به کوهی بلند رسیدند. چک، که عاشق آفتاب بود به برادرش گفت: بالای این کوه، من به خورشید نزدیکترم.
من و مردمانم از این کوه بالا خواهیم رفت. دو برادر یکدیگر را در آغوش گرفتند، سوگندِ دیدار دوباره خوردند، و از هم جدا شدند.
من و مردمانم از این کوه بالا خواهیم رفت. دو برادر یکدیگر را در آغوش گرفتند، سوگندِ دیدار دوباره خوردند، و از هم جدا شدند.
پیروانِ چک وقتی به بالای کوه رسیدند، چشمشان به جنگلهای انبوهِ دامنهی کوهستان، چمنزارهای وسیع و رودخانههای خروشان افتاد، و تصمیم گرفتند آن سرزمینِ پربرکت را به نامِ رهبرشان، “چک” بنامند.او نمادِ مردمانِ بوهمیا و چک شد.
اما لک، که بزرگترین برادر بود، بیخبر از برادرانش قدم برمیداشت تا این که نزدیکیهای غروب، چشمش به عقابی سفید افتاد که بیباکانه، در حال مراقبت از آشیانه و فرزندانش بود.پشتِ سرِ این عقاب، خورشیدِ در حال غروب، به سرخی میزد. لک، به مردمانش گفت که همزمانیِ عقابِ سفید و خورشیدِ سرخ را به فال نیک گرفته.
و تصمیم گرفت که در همان سرزمین ماندگار شود. او اقامتگاهِ تازهی خود را “گنیازدو” نامید، که در زبانِ لهستانی به معنایِ آشیانه است. لک نمادِ مردمِ لهستان شد، عقابِ سفید هنوز که هنوز است نشان ملی این کشور است، و سفید و سرخ در رنگ پرچمشان هویداست.
اما لک، که بزرگترین برادر بود، بیخبر از برادرانش قدم برمیداشت تا این که نزدیکیهای غروب، چشمش به عقابی سفید افتاد که بیباکانه، در حال مراقبت از آشیانه و فرزندانش بود.پشتِ سرِ این عقاب، خورشیدِ در حال غروب، به سرخی میزد. لک، به مردمانش گفت که همزمانیِ عقابِ سفید و خورشیدِ سرخ را به فال نیک گرفته.
و تصمیم گرفت که در همان سرزمین ماندگار شود. او اقامتگاهِ تازهی خود را “گنیازدو” نامید، که در زبانِ لهستانی به معنایِ آشیانه است. لک نمادِ مردمِ لهستان شد، عقابِ سفید هنوز که هنوز است نشان ملی این کشور است، و سفید و سرخ در رنگ پرچمشان هویداست.